پسری که قبلا بودم
- ناشر: نشر پرتقال
- مکان نشر:
- تاریخ: ۱۳۹۷
خلاصه :
فقط چند دقیقه طول میکشد تا چاله دوباره پر شود. بعد از اینکه سطح ماسهها را با دست صاف میکنیم، کورالی دنبال یک سنگ میگردد تا آن نقطه را علامت گذاری کند و من هم با قدمهایم فاصلهمان را تا ساحل اندازه میگیرم. به نظرم همه آدمهایی که گنج دفن میکنند همین کار را انجام میدهند.
کورالی میگوید: «نگاه کن! این یکی شبیه اسبه.»
به سنگ خیره میشوم. چشمهایم را ریز میکنم، اما چیزی نمیبینم. میگویم: «نچ. اسب به کارمون نمیاد. اون یکی چطوره، با صدفهای ریزی که چسبیده روش؟ تشخیص دادن اون راحتتره.»
کورالین موافق است. همان سنگ را بلند میکنیم و روی محل دفن گنجمان قرار میدهیم. خودمان را روی ماسهها میاندازیم و چند دقیقه مینشینیم تا نفسمان سر جایش بیاید.
به کورالی که نگاه میکنم برق هیجان را در چشمهایش میبینم یک دفعه تمام صورتش را این برق روشن میکند.
«خوش میگذره، نه؟ مثل یه ماجراجویی واقعیه.»
ناگهان احساس گناه میکنم. میگویم: «آره»
این همان ماجراجویی واقعی است که من و کیسی همیشه دنبالش بودیم.
همان ماجراجویی ای که هیچ وقت با هم تجربهاش نخواهیم کرد.
تو نمیتونی با اون باشی. تو دیگه هیچ وقت نمیتونی با اون باشی.