رویدادهای مدرسه

ویژه مادران و دختران پایه پنجم تا هشتم

سومین روز از مراسم عزاداری ایام فاطمیه وپژه پايه پنجم تا هشتم


خلاصه :

دومین روز از برگزاری مراسم فاطمیه در مدرسه دوره اول

بگذار با خودت نجوا کنم مدینه !

بیا یک بار تاریخ را برایم مرور کن ! مدینه از اول شروعکن !

از آن هجرت رویایی بگو مدینه ! از حضور پیامبری بگو که نور و روشنایی را برایتهدیه آورد .

بگو برایم که چه شاد شدی آن زمان که بین مردمانت پیوند برابری وبرادری برقرار شد ! بگو ! باز هم از معرفت مردمانت بگو ...

از روزگار غمت بگو مدینه ! از شهدای احد ... نه کمی عقب تر ! از رشادت علی در بدربرایم بگو !

از راز پنهان در « لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار » بگو چرا فقط علیمرد مبارزه در میدان بود .

کمی بخند مدینه ! از عشق برایم بگو ! از عشق علی ! از حیا و شرم علی برایدرخواست همدمش زهرا !

معنا کن برایم لبخند رضایت زهرا و خوشحالی پیامبررا ! ...آن عروسی ساده ، آن پیوند آسمانی را برایم معنا کن مدینه !

برایت ماجرای غدیر را گفته اند ؟ پس تو هم برایم بگو . بگو از راز دستی که به نشانهولایت بالا برده شد .

بگو عهد کردن یعنی چه ؟ برایم پایبندی به عهد را معنا کن ! ازروز های بیماری پیامبر بگو .

از اشک های پنهان زهرا دور از چشم بابا ! و از آن رازیبگو که بابا در گوش دختر گفت و چهره دختر گل انداخت !

بگو پیوند بابا و دخترناگسستنی است ! بگو دختر طاقت درد بابا را ندارد !

چه شد مدینه ؟ سر به زیر شدی ؟ حتما یاد سقیفه افتادی ؟ یاد نامردی ، یاد بدعهدی ! حق داری مدینه ! درد آور است !

چه کشیدی وقتی دیدی علی را که وجودشوقف اسلام بود کنار زدند ! ته دلت چه بود وقتی همسر زهرا ، صاحب ذوالفقار وجانشین پیامبر را ندیدند و بشریت را از ولایت الهی محروم کردند .

می دانم . درد آورتر وقتی بود که سکوت علی را برای حفظ اسلام دیدی ! ... چه کشیدی تو مدینه !

بغض گلویت را رها کن ! بگو وقتی زهرا را نامردان روزگار تحقیر کردند ، وقتی فدک راغصب کردند ، علی چه کشید ... می گریی مدینه ؟! یاد سیلی بر گونه زهرا افتادی ؟

هق هق گریه ات را می شنوم ! یاد در و دیوار ... وای مدینه ، چه کشید زهرا ... نه !

چه کشید مولا ! ... چه کشید در و دیوار که آه زهرا را پنهان کرد در سینه اش !

مدینه ... غربت ... عشق ... چه سخت است باز گو گردن هجران فاطمه ! می دانممدینه ! طاقت از کف ربودی ! چه دل پری داری !

ولی باز هم برایم بگو ... بگو از شبآخر زهرا ... بگو از وداع علی ... زینب ... حسن ... حسین ... !

بگو علی طاقت دوریهم راز و هم سفرش را ندارد . بگو چه طور زهرا را قسم به همراهی داد ! ... برایممعنا کن اشک های فرزندان زهرا را !

بگو ... فریاد بزن که زینب بی مادر چه کند ؟زهرا هم رفت ! ... دلت حتما تنگ اوست ، می دانم . دلت تنگ نجواهای شبانهزهراست ، می دانم !

چه کشید مولا شب آخر ! وصیت زهرا چه مسئولیتی گذاشتبر شانه اش ! بگو مدینه چطور با آن پیکر آسمانی شبانه در کوچه هایت وداع کردی !

بگو ! از اشک های فرو خورده فرزندان زهرا بگو ...

ساکت شدی ؟ خسته ای مدینه ؟ دلت را آتش زدم ؟ سوزاندم ؟ تاریخ است اینهاهمه و من مانده ام تو چه طور این همه درد و غم و رنج را در سینه ات پنهان کردی !

چه صبری داری تو ! و ...... چه حسادتی می کنم من به تو ! که تو آگاهی از قبر زهراو من ... خوش به حالت ! چه لیاقتی ! عجب رازی در سینه داری ! می مانم تا بیاید

مهدی و بگوید نشان زهرا را ... ای بی نشانه ای ، که خدا را نشانه ای ... هر سو

نشان توست ، ولی بی نشانه ای زهرای پاک ، ای غم زیبای دلنشین ... تو خواندنی ترین غزل جاودانه ای !

سلام
شهادت این بانو ی بزرگ را بر تمام مسئولین مدرسه تسلیت عرض میکنم😭😭🏴🏴🏴

🌺🌸دوستدارشما زینب یزدانی🌸🌺

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران