کتاب .

خلاصه :

به نام خدا

سلام !

چرا عنوانمو گذاشتم کتاب ؟فکر کردین من عاشق کتابم؟

چرا عکس مقام معظم رهبری رو گذاشتم؟

وای همه ی اینا داستان ها دارن...

می خوای بدونی

پس بزن بریم به سمت داستان

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود

زهرا نیاقی یه دختر خاله یه دختر دایی

دختر داییمو تا حدودی می شناسید (زهرا طاهر خانی)ولی دختر خله مو فکر نمی کنم اسم اون هم(ریحانه)هست

زهرا6ماه از من بزرگ تره ریحانه3سالونیم واز زهرا 3سال.حالا بگذریم اینو گفتم به 2 دلیل 1-اینو بدونیدما توفامیل یه گروه دوستی هستم همیشه باهمیمو2-بدونید که من کئچیکه ی گروهم.حالابگذریم.

داستانی که من می خوام تعریف کنم از منو زهرا و ریحانه شروع می شه.

ریحانه از موقعی که سواد دار شد عاشق کتاب بود تا الان .زهرا هم تا اوایل سال1399کتاب دوست نداشت یعنی حوصله خوندن نداشت . وضعیت اون موقع زهرا یعنی وضعیت من. کتاب دوست دارم ولی حال خوندن ندارم.حالا از شانس گروه ما زهرا و ریحانه الان عاشق کتابا من خیلی دوست دارم کتاب زیاد بخونم ولی اصلا نمی شه

هر دفعه این مسئله رو به زهراو ریحانه می گم اونا هم می گن فلان کتاب قشنگه من می رم یکی دو صفحه می خونم خوشم نمی یاد . شما می گید چی کار کنم.زهرا و ریحانه از دست من خسته شدن

شما می گید چی کار کنم؟

خبر خبر یه خبر خوب