رویدادهای عمومی
جشنواره همدلانه (دختران حسینی)
فیلمهای ارسالی دانشآموزان
خانم سارا مجرد (پایه هفتم)
خلاصه :
در این جا متن ارسالی یکی از دانشآموزان را ملاحظه میفرمایید.بنام خداداستان کوتاه"امان از دل جا مانده"
امسال هم اربعین از راه میرسید و من همچنان در حسرت سفر کربلا بودم.میدانستم که باز هم جا مانده ام! اما دلم آرام و قرار نداشت. خیلی دلم میخواست من هم نقش کوچکی در این پیاده روی داشته باشم، اما با توجه به شرایط پیش آمده کاملا نا امید بودم، تا اینکه به ذهنم رسید از پدر و مادرم بخواهم در روز اربعین نذری بدهیم. حتما شما هم شنيده اید که خداوند همیشه هوای دلهای شکسته را دارد، تازه میخواستم با پدر و مادرم حرف بزنم که عمویم تماس گرفت و گفت: ( به دلیل اینکه اکثر اهالی هیئت در سفر کربلا هستند، برای برپایی موکب اربعین به مشکل خورده ایم و نیاز به نیروی کمکی داریم)من هم خواسته ام را به پدر و مادرم گفتم، قرار شد ما مسئولیت یکی از موکب های میدان شهدا را به عهده بگیریم. دو روز مانده به اربعین مواد نذری را تهیه کردیم، تصمیم گرفته بودیم سوپ و زرشک پلو با مرغ آماده کنیم. خیلی لذت بخش بود اینکه میدیدم امام حسین(ع) به حرف های دل من هم توجه کرده و امروز در برپایی این موکب نقش دارم. تقریبا ساعت ۱۰ بود که غذا و سوپ آماده شده بود. عزاداران حسینی در میدان شهدا جمع شده بودند. ما هم مشغول کشیدن غذا ها در ظرف ها بودیم. کم کم زمان پخش غذا ها بود و صف طویلی مقابل موکب ما شکل گرفته بود. من و مادرم غذا ها را بین خانم ها تقسیم کردیم. عمو و پدرم هم مسئول پخش غذا در قسمت آقایان بودند. خیلی خسته شده بودم، روی صندلی نشستم و چشم هایم را بستم، از دور مرقد مطهر امام حسین را میدیدم. به سمت حرم دویدم، دری بزرگ به سمتم باز شد. چشمانم پر از اشک شده بود، توی حرم بودم که با صدای مادرم از خواب پریدم. _سارا بلند شو! باید بریم خونهنفس راحتی کشیدم. مطمئن بودم که امام حسین(ع) نذر مرا هم پذیرفته.
خانم سارا مجرد دختر دوستداشتنی پایه هفتممشارکت،ابتکار و نوآوری شما را در دومین جشنواره همدلانه (دختران حسینی)ارج می نهیم .