دنیای علی (ع)
خلاصه :
- اما ما فکر میکنیم او را بیشتر دوست داری، مادر.
- شما همه پسران من هستید، اما محمد...
- مادر اجازه نمیدهد ما دست به پسرش بزنیم، اما مثل اینکه به پسر عمویمان بیشتر اعتماد دارد.
- خب، شما مثل او مهربان...
- نگفتم؟
قبول کنید که پسر عمویتان بیشتر مراقب برادرتان...
فاطمه ادامه نداد. علی روی شانههای محمد سوار بود. انگشتانش را به گردن او حلقه کرده بود و پاهای فربه و سپیدش در دستان او بودند.
- کدام یک از شما اینطور با برادرتان بازی میکنید؟