آتش بر دامن ماه
خلاصه :
خانه علی شلوغ بود؛ اما چارهای نداشتیم. تنها جایی که میتوانستیم دور هم جمع شویم، همین جا بود. این خانه تنها خانهای بود که امنیت داشت و اهالی سقیفه نمیتوانستند وارد آن شوند. حرفهای علی برای ما آرامبخش بود. اگر هر کدام به خانه خود میرفتیم، اهالی سقیفه ی زود به خانههای ما میآمدند و ما را دست بسته به مسجد میبردند تا بیعت کنیم؛ اما زورشان به اینجا نمیرسید. از علی حساب میبردند. احترام طلحه و زبیر را هم داشتند.