خلاصه :
دان، سرزمین ماشینهایی است که از بند مرگ و عادتهای زمینی آزاد شدهاند. اما در میان آنها ایسرا، آخرین بازمانده از اهالی زمین، ناگهان از مرگ به زندگی برمیگردد.
۵۹-۱۳۵ ماشینی است که مسئولیت بررسی این دختر شانزده ساله را که از سرزمینی دور و غریب آمده، به عهده میگیرد. ۵۹-۱۳۵ باید مانند بقیه همنوعانش هر فرمانی را که از آشیانه دریافت میکند بپذیرد، اما سوالات او درباره ایسرا و تفاوتهای این دو هر لحظه بیشتر میشوند. چرا قلب او مانند قلب ایسرا با یادآوری زمین، وطن، پدرش و نوید به تپش نمیافتد؟ چرا ماشینها زمین و زندگی پیشین خود را پشت سر گذاشتهاند؟ چرا زمین مرده، اما زمینزاد زنده مانده است؟