رویدادهای مدرسه

شبهای دلتنگی


خلاصه :

تقدیم به پیشگاه مقدس امام عصر(ع)

داستانک مهدوی   🌿

 

نوشته‌اش را برای بار سوم مرور کرد. با پنجاه و نه جمله که با عبارت “بیا ” آغاز شده بود؛ نور را دعوت به آمدن کرده بود و خورشید را دعوت به تابش مستقیم!

یک عبارت مانده به آخر، تأمّل کرد:

 

ــ نکند طاقت نیاوریم!

ــ نکند مثـل اهل کوفه عمل کنیم!

ــ نکند هم چون قریش بیعت‌شکنی کنیم!

 

این بار، نقطه را از زیر پاک کرد و آن را در بالای کرسی نشاند…

امّا مجدّداً با خود گفت: «آمدن او، بسته به بیعت و اطاعت و طاقت من نیست! پایداری در بیعت، توفیقی است که به هر کس عطا شود خوشا بر احوالش…»

۴ سال پیش
عارفه جان ممنون مثل همیشه عالی بودی

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۴ سال پیش
سلام عارفه جان
عالی اما چطور می گذاری؟

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

۴ سال پیش
از کجا میگذاری؟

برای ویرایش باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج پاسخ باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

برای درج دیدگاه باید ابتدا به عنوان کاربر به سایت وارد شده باشید.

دختران