خلاصه :
هرکول فلترایت قبلا بازیگر بوده؛ روی صحنههای زیادی ظاهر شده و نقشهای زیادی بازی کرده. اما وقتی به عنوان معلم سرخانه وارد عمارت مجلل گودی هال میشود، چیزهای عجیب و غریبی میبیند که حتی روی صحنه تئاتر هم ندیده: گنجینهای گمشده، تابوتی خالی، سگ سه سر نگهبان دوزخ، و روح عصبانی آقای شکسپیر.