خلاصه :
وایولت، کلاوس و سانی بودلر خبر هولناکی را میشنوند که آغاز مصیبتهایشان میشود.
البته آنها بچههای باهوشی هستند، ولی مدام بد میآورند و بدتر از همه با آدم رذل و حریصی روبرو میشوند که برای به دست آوردن ثروت بودلرها به هر کاری دست میزند. بچهها برای نجات زندگیشان فقط میتوانند به هوش و دانستنیهای خودشان متکی باشند.