خلاصه :
وایولت، کلاوس و سانی، سوار بر سورتمه شکسته، در آبهای سرد نهر استریکن پیش میروند. سرعت جریان آب هر لحظه بیشتر میشود. با اینکه بچهها به سختی تلاش میکنند تا راهی برای فرار از آن جریان هولناک بیابند، ولی نمیتوانند خود را به خشکی و جای امنی برسانند. آنها در لحظهای که به نظر میآید دیگر نباید به نجات خود امید داشته باشند ناگهان با جسم فلزی عجیب و تک چشمی وسط آب روبرو میشوند. بله، یک زیردریایی، اما زیردریایی عجیب و فرسودهای که ناخدایی اسرارآمیزتر از خود دارد. بودلرها نمیدانند که میتوانند به این ناخدای عجیب و غریب اعتماد کنند یا نه، اما در میان امواج پرتلاطم آب، راهی جز پناه بردن به او و زیردریایی کهنهاش ندارند...