خلاصه :
بودلرها و کنت اولاف سوار بر قایقی چوبی، گرفتار طوفان میشوند و از جزیرهای سر در میآورند که گویی آخر دنیاست. اهالی این جزیره دوردست، که مردمانی آرام و صلحجو به نظر میآیند، با هیچ یک از دیگر ساکنان زمین ارتباط ندارند. برای بودلرها شاید این به معنی رسیدن به امنیت و پایان ماجراجویی باشد، یا شاید انگیزهای برای آغاز سفری دیگر.